بنفشه های پنجشنبه
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

رنگی دگر دارد و انگار تافته ای است جدا بافته ، وقتی چشم در چشمان غروبش خیره می گردد تجلی یک رویای بر باد رفته در فضای قلبت پای بر عرصه طلوع می نهد و با رنگ سرد حسرت جای خالی حضور کسی را در ذره ذره های کالبدت فریاد می کند و به آنی برکه آرام قلبت را به چالشی عمیق از هیاهو و دلضربه ها میهمان می کند و تو را در میان سیلاب خروشان  خاطرات دیروز ، دست در دست امواج سهمگین حسرت ها می کند و آنجاست که ناگه پای پارو زدن در این سیلاب را از کف می بازی و مسیر اشک را پیش روی خویش می بینی و همچون باران بهاری بر زمین خشک خاطراتت می باری و زیر لب اسمی را با سکوت عمیق لبهایت فریاد می کنی اسمی  که تا دیروز نفس در نفسش لحظه ها را روی پیچک احساس در آلبوم تاریخ ورق میزدی . آری در آخرین پنجشنبه سال باز هم تو مانده ای و گلاب و گلبرگ های پرپر یاس و شمعی بر تن سنگی که مزین به نام اوست!





:: بازدید از این مطلب : 365
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 10 خرداد 1391 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست